شخصی

دل نوشته و داستان

دل نوشته و داستان

ایمان به خدا

سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ق.ظ


مرد جوانى که مربى شنا و دارنده چندین مدال المپیک بود ، به خدا اعتقادى نداشت . او چیز هایى را که درباره خداوند و مذهب مى شنید مسخره مى کرد . شبى مرد جوان به استخر سرپوشیده آموزشگاهش رفت . چراغ خاموش بود ولى ماه روشن و همین براى شنا کافى بود . مرد جوان به بالاترین نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شیرجه برود . ناگهان سایه بدنش را همچون صلیبى روى دیوار مشاهده کرد . احساس عجیبى تمام وجودش را فرا گرفت . از پله ها پائین آمد و به سمت کلید برق رفت و چراغ ها را روشن کرد . آب استخر براى تعمیر خالى شده بود !

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۱۹
فاطمه خان حسین پور

نظرات  (۱)

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

 

هم میهن ارجمند! درود فراوان!

 با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن

"وب بر شاخسار سخن "

هر ماه دو یادداشت ملی میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.

خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.

 

آدرس ها:

http://payam-ghanoun.ir/

http://payam-chanoun.blogfa.com/

[گل]

 

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی